خبرهای ویژه
محتوای موردنیاز در مدرسه انقلاب/عملکرد اقتصادی فرهنگی ، سیاسی و اجتماعی رژیم پهلوی
سه شنبه 03 بهمن 1396
تبيين همه جانبه موضوع پرسش از گنجايش يک پاسخ خارج است لذا در ادامه به بخشهايي از آن مي پردازيم : پيدايش و پيروزي انقلاب اسلامي ، نمايانگر ناكارآمدي حکومت پهلوي در بخش هاي مختلف كشور ، فساد و فقدان پايگاه اجتماعي و مردمي آن مي باشد ؛ در دوران حاکميت رضا خان و محمد رضا شاه ، علاوه بر حاكميت استبداد و ديكتاتوري ، مردم هيچ گونه نقش و جايگاهي در نظام سياسي نداشته و بيگانگان تعيين كننده سرنوشت كشور بودند ، مفاسد اخلاقي و اقتصادي دولتمردان در كشور بيداد مي كرد و هرصداي حقيت جو ، عدالتخواه و آزاده اي با خشونت تمام ساكت مي شد. نوشتار حاضر تلاش مي كند گوشه هايي از وضعيت نظام سياسي پهلوي را بيان نمايد: حاکميت استبداد رضا شاه ديكتاتوري مستبد، خودرأي، تندخو، بي رحم ، خشن و بيگانه پرست بود و دوره سلطنت او يكي از تيره ترين دوران هاي استبداد و سركوب در تاريخ ايران محسوب مي گردد. هيچكس ياراي انتقاد و حتي پيشنهاد در حضور او را نداشت. رضاشاه وزرا را در مقابل كوچكترين نافرماني و انتقاد به باد ناسزا و كتك ميگرفت. استبداد او چنان بود كه حتي اعضاي خانواده او، و از جمله محمدرضا و مادرش نيز از او ميترسيدند. مادر شاه در مهر 1354 به محمدرضا گفته بود: «در مقام ملكه هم سعي داشتم زياد دوروبر شاه نپلكم.»[1] محمدرضا نيز علاوه بر روحيه اي کاملاً ديكتاتوري ، از ويژگي هاي شخصيتي نظير خود شيفتگي و عقده خود بزرگ بيني ، اشتياق و تمايل زياد به تملق و چاپلوسي و تعريف از وي برخوردار بود ؛ فريدون هويدا در كتاب سقوط شاه مي نويسد: «توهمات عظمت گرايانه شاه به قدري او را از حقايق دور ساخته بود كه حتي سازمان «سيا» نيز ضمن گزارش محرمانه اي در سال 1976 (1355) شاه را به عنوان مردي كه خطرات ناشي از عقده خود بزرگ بيني او را تهديد مي كند، توصيف كرده بود.»[2] خود شيفتگي و عقده خود بزرگ بيني كه ناشي از خشونت و تحقير رضا خان بود در جشن هاي دو هزار و پانصد ساله نمود پيدا كرد و بودجه هاي كلاني صرف آن شد تا شاه را در منطقه و سطح جهان مطرح سازد. روحيه اشتياق و تمايل زياد به تملق و چاپلوسي و تعريف از وي نيز سبب مي شد كه وي درك صحيحي از حقايق جامعه نداشته باشد و واقعيات كشور را به خوبي نشناسد. تحقير مردم شاه به دليل خصلت اشرافي گري ، نخوت و خودبزرگ بيني و روحيه استکباري خويش ، همواره با بياعتنايي و تحقير با مردم برخورد مي کرد ؛ او چنان خود را از مردم بينياز ميديد که گاه به صراحت به آنان توهين ميکرد. شاه در يک کنفرانس مطبوعاتي در سال 1353 مردم ايران را «تنبل» خواند. و گفت : «اين مردم قادر به انجام هيچ چيز نيستند، مثل گوسفندان ميمانند.»[3] فريده ديبا، مادر فرح ديبا، در مورد خصوصيات دامادش ميگويد: «محمدرضا، به دليل تربيت غربياش، مردم را كوچك و ذليل و زبون ميانگاشت و جان كلام اينكه افرادِ مقابل خود را فاقد شخصيت ميخواست! اگر كسي در برابر او خودي نشان ميداد، درجا كنار گذاشته ميشد. او مايل بود هركاري در مملكت انجام ميشود، بهحساب او گذاشته شود و دوست داشت همه نوكر و كارگزار او باشند... در ارتش نيز همين سياست را دنبال ميكرد. امرا و فرماندهان ارتش، مشتي افراد پيروپاتال و بهراستي بيعرضه بودند. محمدرضا بهويژه در ارتش سعي ميكرد افراد بيعرضه و نوكرصفت و بلهقربانگو و حقير را مصدر امور كند. من در مراسم رسمي يا ميهمانيها ميديدم كه چطور افسران عاليرتبه ارتش، حتي كفش محمدرضا را ميبوسيدند...اين افسران، فاقد هر نوع شخصيت بودند.»[4] بها ندادن به شخصيت و كرامت والاي انسان ، ترويج فرهنگ غربي و آزاديهاي غريزي و حيواني در جامعه و مبارزه با آزاديهاي انساني ، سياسي ، آزادي بيان وقلم در جهت رشد جامعه ، توهين به اعتقادات مذهبي مردم و مخالفت با دين و شعائر مذهبي مثل حجاب ، روحانيت ، عزاداري و... از ديگر ويژگي ها و عملكرد سوئ رژيم پهلوي است.[5] فقدان نهادهاي مردمسالار در حکومت پهلوي مردم و نهادهاي مردم سالار کوچکترين جايگاهي نداشتند ، و شاه نقش انحصاري در تصميم گيري ها ، تعيين مناصب اجرايي کشور داشت . مجلس و کابينه ، نهادهايي صرفاً فرمايشي و نمايشي در جهت اجراي تصميمات حکومت فردي و مطلق العنان شاه بودند .[6] به اعتراف فريدون هويدا ، «روش زمامداري شاه بهگونهاي بود كه اكثر تصميمها را شخصا ميگرفت و بههمينخاطر، چنان جوي بهوجود آمده بود كه هيچكس حتي نزديكترين مشاورانش هم جرات انتقاد از او را به خود نميدادند. » مفاسد رژيم پهلوي يکي از عوامل بروز نارضايتيهاي گسترده از رژيم شاه، فساد بيحد و حصر دربار بود. فساد اخلاقي، تکبر و تفرعن، فساد جنسي، فساد مالي و فساد ديني تمام تار و پود دربار را در نورديده بود. در حقيقت، فسادي که با ظهور رژيم پهلوي همزاد دربار بود، در پايان دوران حکومت پهلوي به صورت يک فرهنگ حاکم درآمد. در ابتدا رژيم سعي ميکرد فساد دربار را به دلايل فرهنگي و هراس از واکنشهاي خشمگينانه مردم مخفي نگه دارد. همين امر موجب شد تا خاندان سلطنت خود را از مردم پنهان نمايند و کم کم رابطه باريک خود را با مردم قطع کنند. همين تغييرات سبب گرديد دربار به اشرافيت و طبقهاي تبديل شود که هيچ رشتهاي ميان آنان و مردم تنيده نباشد. فساد اخلاقي محمدرضا شاه ، ضعف زيادي در برابر زنان داشت، در فساد اخلاقي حد و مرزي نمي شناخت و اصول اخلاقي را رعايت نمي كرد.[7] دربار او دائم محل رفت و آمد فواحش خارجي و معشوقههاي داخلي بود. او از دوران جواني تا اندکي پيش از مرگ دست از زنبارگي برنداشت و در اين راه بخش هاي سرسام آوري از بيتالمال و اموال عمومي و جواهرات کشور را بيهيچ دغدغهاي مصرف ميکرد.[8] شاه ديوانه عياشي بود، او در سفرهاي خارجي اش نه مانند يک پادشاه با وقار، بلکه مانند يک لات هرزه به دورهگردي ميپرداخت. فريدون هويدا سفير شاه در سازمان ملل که در يکي از مسافرتهايش به همراه شاه در پاريس بوده، مينويسد:«شاه يکي دو روز عصرها که وقت آزاد داشت به چند کاباره شبانه سر زد و مدتي را در مصاحبت دختران معرفي شده از سوي دوستان خود گذراند که به آنها هدايايي گرانقيمت نيز داد. چند ماه بعد در يک مجلس ميهماني به يکي از همان دخترهايي که مدتي را با شاه سرکرده بود برخوردم و او با افتخار فراوان انگشتر الماسي را که از شاه هديه گرفته بود به من نشان داد.»[9] مشروب خواري، قماربازي ، سگ بازي ، مواد مخدر ، ثروتاندوزي، مسافرتهاي پرخرج، حيف و ميل بيت المال و... نيز از ديگر عادت هاي هميشگي شاه بود که اين مفاسد تا اعماق ارکان نظام و ساير درباريان نيز نفوذ کرده بود.[10] فساد مالي و تباهي اقتصاد خاندان پهلوي عقده و حرص و ولع سير ناشدني در جمع ثروت داشتند. رضاخان با زور و قلدري املاک مردم را در مقابل بهاي اندکي تملک ميکرد. و محمدرضا نيز از همان روزي که به حکومت رسيد به فکر ثروتاندوزي افتاد. پس از آن که قيمت نفت به شکل سرسامآوري بالا رفت، شاه به بهانههاي مختلف هر روز بر ثروت ، املاک و کاخ هاي خود و اطرافيانش در داخل و خارج مي افزود. او در سال 1337 براي عادي جلوه دادن فعاليتهاي اقتصادي به پيشنهاد علم، سازماني اقتصادي را تحت عنوان «بنياد پهلوي» تأسيس کرد. اين بنياد با استفاده از موقعيت و اقدامات غيرقانوني خود نظير کازينوهاي قماربازي و کابارهها، رانتخواري و استفادههاي انحصاري از امکانات، معاملات، صنايع و وامها ، مواد مخدر ، قاچاق عتيقه و... منابع مالي سرشاري را عايد خانواده پهلوي نمود.[11] مطبوعات آمريکايي اموال و دارايي شاه را تا 35 ميليارد دلار برآورد کردهاند.اشرف پهلوي نيز توانست از راههاي غيرقانوني و سوء استفاده از موقعيتش يکي از «ثروتمندترين افراد خاندان پهلوي و از سرمايهداران بزرگ جهان» شود و اکنون نيز در نيويورک، پاريس، رم، مونتکارلو و چند نقطه مصفاي ديگر جهان هم اقامتگاههاي مجلل و باشکوه دارد.»[12] از سوي ديگر شاه و دربارش با مسافرتهاي پرخرج به داخل و خارج از کشور هزينههاي سرسامآوري را به بودجه کشور تحميل ميکردند. در سال 1348 که درآمد عمومي ايران حدود يک ميليارد دلار بوده است شاه دويست هزار دلار خرج يک مسافرت به آمريکا نمود . و با گران شدن نفت در دهه پنجاه، هزينه اين مسافرتها به دهها برابر افزايش يافت. به عنوان نمونه در يک سفر اشرف پهلوي به آمريکا در سال 1356 ، نيم ميليون دلار هزينه به بيتالمال تحميل شد.[13] افزون بر اين شاه و درباريان او با دست و دلبازي بيحد حصر خود بيتالمال را به کساني ميبخشيدند که هرگز سزاوار نبودند. از پادشاهان سرنگون شده افغانستان، يونان، آلباني و بلغارستان وهمسرانشان گرفته[14] تا مقامات آمريکايي و اروپايي و بالآخره نديمه ها ، معشوقه هاي شاه و درباريان و اين دست و دلبازيها زماني است که اکثر روستاهاي ايران از آب آشاميدني بهداشتي و برق و راه محروم بودند و در حاشيه تهران حلبيآباد روئيده بود. جشن هاي 2500ساله شاهنشاهي كه بيش از سيصد ميليون دلار هزينه دربر داشت و با ولخرجيها و اتلاف بي حد و حصر سرمايههاي ملي کشورمان انجام شد ، درحالي بود كه متجاوز از نيمي از جمعيت كشور در روستاها و حومه شهرهاي بزرگ در فقر و فلاكت و تنگدستي به سر ميبردند و در اكثر شهرها و روستاهاي كشور، اثري ازوسايل اوليه و مقدماتي رفاه عمومي و حداقل امتيازات زندگي ساده براي عامه مردم وجود نداشت.[15] به اعتراف خود ثريا ، «محلات جنوب شهر[ تهران] با جويهاي سرباز که آب کثيف آن پس از عبور رختشوي خانهها و آلوده شدن به کثافات ولگردان و سگها به مصرف خوراک مردم ميرسد، بچههاي مفلوج، زنان و پيرمردان گرسنه، گل ولاي کوچهها که خانههايشان شباهتي به خانه ندارد، محلاتي که فقر کامل بر آنها حکمفرماست و توان شکايت نيز ندارند.»[16] نداشتن برنامه مشخص اقتصادي، تک محصولي شدن اقتصاد و وابستگي به صادرات نفتي ، رشد سرمايه داري در دامان امپرياليسم ، نابودي کشاورزي ، افزايش وابستگي در بخش صنعت گسترش صنايع مصرفي ،سطح بالاي بيكاري و كم كاري ،سطح نازل درآمد سرانه ، سطح پايين بهره وري ، وضع بد بهداشت همگاني ، بي اعتنايي به علم ، مراكز علمي و تحقيقاتي ، بي توجهي به بازسازي زيرساختهاي اقتصادي و رشد و توسعه كشور ، ايجاد تأسيسات نظامي وابسته ، اجراي سياست ريخت و پاش و ولخرجي هاي سرسام آور شاهانه در امور مبتذل، توزيع ناعادلانه درآمدهاي ملي ، و تشديد فاصله طبقاتي و در يك كلام، فساد، اسراف، ظلم اقتصادي و فقر اكثريت مردم ايران از ويژگي هاي برجسته مديريت فاسد ، بي کفايت و ناکارآمد اين دوران مي باشد. به عنوان نمونه ؛ نتايج سياست هاي اقتصادي زمان شاه به گونه اي شد كه ايران با اينكه تا آن زمان در بسياري از مواد غذايي خود كفا بود، به عنوان يكي از وارد كنندگان مواد غذايي تبديل شد و نيروهاي كار فراواني به صورت بيكار به شهرهاي بزرگ مهاجرت نمودند. و يا اينکه جنون مفرط نظامي گري شاه به گونهاي بود که بودجه نظامي ايران كه در سال 1350 در حدود صد ميليارد ريال بود، در سال 1355 به 8/566 ميليارد ريال افزايش پيدا كرد. اين رقم بيانگر رشد سرسام آور نظاميگري براي ايفاي نقش ژاندارمي ايران براي امريكا در منطقه و نشان دهنده نابودي درآمدهاي ملي در بيماري قدرت طلبي شاه است.[17] وابستگي به بيگانگان افزون بر ابتذال سياسي و فساد اخلاقي و مالي ، رژيم پهلوي در انديشه و عمل غربزده و سرسپرده در برابر انگليس و آمريکا بود؛ در سرسپردگي رضا خان در برابر انگليس همين بس که چرچيل و روزولت در كنفرانس تهران درباره او اعتراف کردند: «خودمان او را آورديم و خودمان او را برداشتيم؛ (We brought him, we took him).»[18] محمد رضا شاه نيز به قدرت رسيدن و بقاي حکومت خويش را مديون بيگانگان مي دانست چنانکه روزنامه نيويورک تايمز مي نويسد : « پس از کودتا ، شاه گيلاس خود را با تعارف به کرميت روزولت رئيس بخش سيا در خاورميانه برداشت و گفت : من تاج و تخت خود را به خدا ، مردم کشورم ، ارتشم و به شما مديونم .»[19] در حقيقت کشور در دوره پهلوي ،حيات خلوت و منطقه نفوذ قدرت هاي جهاني بود ، آنها در عزل و نصب مقامات ارشد ، نمايندگان مجلس ، تصويب يا رد لوايح و قوانين ، امضاي قراردادها و پروتکلها ، سياست گذاريها و...، نقشي آشکارو پنهان داشتند. و آمريکا به عنوان قدتمند ترين حامي وي در برخورد با مسائل گوناگون محسوب مي گرديد.[20] حکومت وحشت و خفقان شاه مي كوشيد طي دوران حکومت 37 ساله خود ، با تكيه بر پول نفت، ارتش 700 هزار نفري، دستگاه هاي مخوف امنيتي همانند ساواك، ايجاد حکومت ترور ، وحشت ، شکنجه ، اعدام و سرکوب گسترده و بيرحمانه مخالفين ، انحصاري نمودن قدرت و امکانات کشور به گروهي خاص از جمله شبکه هزار فاميل ، و بهره مندي از حمايت بي دريغ بيگانگان ،به طور دائم کنترل خود را برجامعه و سياست ايران افزايش دهد. به اين ترتيب، بحران سياسي در سراسر کشور ، به خاطر تجمع نارضايتي مردم ، کنترل و سرکوب شديد ، تمرکز گرايي بيش از حد ، مبارزه علني با اسلام و اعتقادات مذهبي مردم ، رواج ابتذال و بي بندباري ، فقدان بحث و آزادي کافي و احساس عمومي اين مساله که فساد و عدم کارآيي حکومت به نحو غير قابل تحملي فزوني گرفته ، فراگير شد.[21] [1] - ر.ک : اصغر حيدري، جُبن ذاتي پهلويها ، نشريه زمانه ، 17/11/84 . [2] - فريدون هويدا، سقوط شاه، تهران : انتشارات اطلاعات، 1373، ص 156 ؛ و ر.ک : سقوط، (مجموعه مقالات بررسي علل فروپاشي سلطنت پهلوي)، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، 1384، ص 307 . [3] - ر.ک : روحالله حسينيان ، فساد دربار ، سقوط ، پيشين . [4] - ر.ک : اصغر حيدري، جُبن ذاتي پهلويها ، نشريه زمانه ، 17/11/84 . [5] - ر.ك : محمد باقر حشمت زاده ، چارچوبي براي تحليل و شناخت انقلاب اسلامي در ايران ، ص 343 . [6] - مارک . ج . گازيوسکي ، سياست خارجي آمريکا و شاه ، ترجمه فريدون فاطمي ، تهران : نشر مرکز ،1371، صص 268 – 270. [7] - ر.ك: مفاسد اخلاقي شاه و خاندانش، جمعي از نويسندگان، تهران، جهان كتاب، 1379. [8] - كاپوشينسكي، نشر نو، تهران، 1376 ؛ مجموعه مقالات، سقوط، پيشين، ص 697. [9] - راجي پرويز؛ خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه ج.ا. مهران، تهران : اطلاعات ،1364،ص 200. [10] -ر. ک : ديبا، فريده؛ دخترم فرح، ترجمهي الهه رئيسفيروز، بهآفرين، تهران؛ پهلوي، تاجالملوک؛ خاطرات ملکه پهلوي، انتشارات بهآفرين، تهران 1380؛ فساد دربار ، پيشين . [11] - براي آگاهي بيشتر از اموال بنياد پهلوي مراجعه کنيد به گراهام، رابرت؛ ايران سراب قدرت، ترجمه فيروزه فيروزنيا، کتاب تهران 1358، صص 208-204. [12] - ر.ک : روحالله حسينيان ، فساد دربار ، پيشين . [13] - همان . [14] - اميراسدالله علم، گفت و گوهاي من با شاه، خاطرات محرمانه اميراسدالله علم، تهران : طرح نو، 1371، ص 770. [15] - ر. ک : جشن هاي 2500 ساله شاهنشاهي ، موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي . [16] - ثريا اسفندياري، کاخ تنهايي، ترجمه نادعلي همداني، تهران : نشر مترجم ، 1370، ص 133. [17] - ر.ک : حجت سليماندارابي ، انقلاب اسلامي براي ايران چه كرد؟ ، مجله 15 خرداد ، شماره 2 . [18] - احمد فاروقي و ژان لوروريه، ايران برضد شاه ، ترجمه مهدي نراقي، ص 28 ؛ و ر.ک : حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي ، ج 1، ص 82. [19] - گازيوروسکي ، سياست خارجي آمريکا و شاه ، ص 28 . [20] - ماروين زونيس ، شکست شاهانه ، ترجمه باس مخبر ، تهران : طرح نو ، 1370 ، ص 305 . [21] - جميله کديور ، رويارويي انقلاب اسلامي و آمريکا ، تهران : اطلاعات ، 1374 ، ص 40 . (منبع : وضعيت سياسي كشور قبل از انقلاب ، عليرضا محمدي ، نشريه الکترونيکي پرسمان ، ش 16) (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبري، كد: 22/100118178)
تصاویر پیوست
نظرات
ثبت نظر
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید